کد مطلب:121982 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:424

ذکر فضائل امام حسن و امام حسین
در كتاب امالی صدوق ره سند بعبدالله بن عمر بن الخطاب می رساند كه گفت: قال رسول الله اذا كان یوم القیمة زین عرش رب العالمین بكل زینة ثم یؤتی بمنبرین من نور طولهما ماة میل فیوضع احدهما عن یمین العرش و الآخر عن یسار العرش ثم یؤتی بالحسن و الحسین فیقوم الحسن علی احدهما و الحسین علی الاخریزین الرب تبارك و تعالی بهما عرشه كما یزین المرأة قرطاها» یعنی رسول خدا فرمود در روز قیامت عرش خداوند مزین می شود بتمام زینت پس دو منبر كه در ازای هر یك صد میل است بر جانب راست و چپ عرش نصب می كنند و حسنین هر یك بر منبری قرار می گیرند و خداوند عرش خود را مزین می فرماید بایشان چنان كه زن را زینت می كند گوشوارهای او.



[ صفحه 147]



و دیگر در كتاب امالی سند به جابر بن عبدالله منتهی می شود كه گفت «سمعت رسول الله یقول لعلی ابن ابی طالب قبل موته بثلاث سلام الله علیك ابا الریحانتین اوصیك بریحانتی من الدنیا فعن قلیل ینهدم ركناك و الله خلیفتی علیك».

یعنی شنیدم رسول خدا سه روز از آن پیش كه جهان را وداع گوید علی علیه السلام را فرمود سلام خدای بر تو باد ای پدر دو ریحانه! وصیت می كنم ترا بدو ریحانه خود از دنیا زود باشد كه دو ركن از تو منهدم شود و خداوند خلیفه ی من باشد بر تو لاجرم چون رسول خدا از جهان برفت علی علیه السلام فرمود این یكی از آن دو ركن است كه پیغمبر فرمود چون فاطمه وداع جهان بگفت فرمود این ركن دیگر بود كه رسول خدا مرا خبر داد.

و دیگر در امالی مسطور است كه ابن ابی نعیم می گوید در نزد عبدالله بن عمر حاضر بودم مردی درآمد از قتل پشه سؤال كرد عبدالله عمر گفت مردم كجائی؟ گفت از عراق عرب پس روی با اهل مجلس كرد و گفت نگران باشید این مردم را كه پسر رسول خدا را می كشند و از من از خون پشه پرسش می كنند و حال آن كه شنیدم از رسول خدا كه فرمود «انهما ریحانتی من الدنیا یعنی الحسن و الحسین» و دیگر در كتاب قرب الاسناد مرقوم است كه رسول خدا فرمود: «الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة و ابوهما خیر منهما اما الحسن فأنحله الهیبة و الحلم و اما الحسین فأنحله الجود و الرحمة» می فرماید حسن و حسین علیهماالسلام دو سیدند جوانان بهشت را و من عطا كردم هیبت و حلم خود را با حسن و عطا كردم رحمت و جود خود را با حسین.

و دیگر در كتاب خصال مسطور است كه آنگاه كه رسول خدای مریض بود فاطمه علیهاالسلام حسن و حسین را حاضر حضرت نمود و عرض كرد «یا رسول الله هذان ابناك فورثهما شیئا فقال اما الحسن فان له هیبتی و سؤددی و اما الحسین فان له شجاعتی و جودی».

عرض كرد حسن و حسین پسرهای تواند ایشان را بمیراث چیزی عطا فرما



[ صفحه 148]



فرمود هیبت و سیادت خود را با حسن گذاشتم و شجاعت وجود خود را با حسین عطا كردم و نیز در كتاب ارشاد حدیث بدین گونه رفته و دیگر در خصال سند بعبدالله بن عمر بن الخطاب می رسد «قال كان علی الحسن و الحسین تعویدان حشوهما من زغب جناح جبرئیل» یعنی حسن و حسین علیهماالسلام را هر یك تعویذیست كه آكنده است از پرهای تازه ی رسته ی كوچك جبرئیل. در عیون اخبار از حضرت رضا علیه السلام مرویست «قال النبی صلی الله علیه و آله الحسن و الحسین خیر من اهل الارض بعد و بعد ابیهما، و امها افضل نساء اهل الارض» یعنی رسول خدا فرمود حسن و حسین علیهماالسلام بهترین مردم زمینند بعد از من و بعد از علی، و مادر ایشان بهترین زنان روی زمینست.

و دیگر در كتاب كفایه سند بطارق بن شهاب منتهی می شود كه گفت: «قال امیرالمؤمنین للحسن و الحسین انتما امامان بعنبی و سیدا شباب اهل الجنة و المعصومان حفظكما الله و لعنة الله علی من عاداكما» یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام با حسن و حسین علیهماالسلام فرمود شما بعد از من دو امام باشید امت را و دو سیدید اهل جنت را و دو معصومید از هر نازیبا خداوند حفظ كند شما را و لعنت خدای بر كسی كه دشمن دارد شما را.

و دیگر در كتاب امالی شیخ از رسوی خدا حدیث می كند «قال: الحسن و الحسین علیهماالسلام یوم القیمة عن جنبی عرش الرحمن تبارك و تعالی بمنزلة الشنفین من الوجه» یعنی رسول خدا فرمود حسن و حسین علیهماالسلام در روز قیامت بر دو جانب عرش خداوند جای دارند مانند دو گوشواره در كنار چهره.

و دیگر در كتاب معالم العترة الطاهره سند بام ولد مادر عثمان كه از زوجات امیرالمؤمنین است منتهی می شود حدیث می كند كه رسول خدای را قطیفه بود كه خاصه از برای جبرئیل گسترده می داشت و چون جبرئیل عروج می كرد از پرهای كوچك او چیزی بر آن قطیفه می افتاد و رسول خدای آن پرها را فراهم آورده در تمیمه و تعویذ حسنین می آكند. و دیگر در عیون اخبار از حضرت رضا علیه السلام مرویست كه شبی حسن و حسین علیهماالسلام در خدمت رسول خدای مشغول لعب بودند تا



[ صفحه 149]



لختی از شب بگذشت آنگاه پیغمبر ایشان را رخصت انصراف داد تا بنزد مادر شوند چون طریق مراجعت گرفتند برقی بدمید پیش روی ایشان را روشن همی داشت تا گاهی كه به نزد مادر شدند چون رسول خدای این بدید «قال الحمد لله الذی اكرمنا اهل البیت» یعنی شكر خداوند را كه ما اهل بیت را مكرم داشت.

و دیگر در امالی صدوق از جعفر صادق علیه السلام مرویست كه رسول خدای صلی الله علیه و آله مریض بود شباهنگامی فاطمه علیهاالسلام دست حسن و حسین را گرفته از بهر عیادت پدر روان شد و حسنین علیهماالسلام از جانب یمین و شمال روان بودند تا بسرای عایشه در آمدند رسول خدای را خفته یافتند حسن برطرف راست پیغمبر نشست و حسین بر طرف چپ و بدن آن حضرت را فشار می دادند چون رسول خدای از خواب برانگیخته نشد «فقالت فاطمة للحسن و الحسین حبیبی ان جدكما قدغفا فانصرفا ساعتكما هذه و دعاه حتی یفیق و ترجعان الیه فقالا لسنا بارحین فی وقتنا هذا» فاطمه با فرزندان فرمود ای دو محبوبان من همانا جد شما در خوابست در این ساعت مراجعت كنید و او را بحال خود بازگذارید تا بیدار شود آنگاه بسوی او بازشوید گفتند ما از اینجا بیرون نشویم و حسن بر بازوی راست و حسین بر بازوی چپ آن حضرت بخفتند و در خواب شدند این وقت فاطمه برخاست و به سرای خویش شد.

حسنین علیهماالسلام لختی بخفتند و بیدار شدند و رسول خدای صلی الله علیه و آله را هنوز در خواب دیدند با عایشه گفتند مادر ما بكجا شد؟ گفت بسرای خویش پس برخاستند تا در آن تاریكی شب به نزدیك مادر شوند چون راه بگرفتند رعدی بخروشید و برقی بدمید و آن روشنی در پیش ایشان بپائید پس حسن با دست راست دست چپ حسین را گرفت و هر دو تن با یكدیگر سخن همی كردند و طی طریق می نمودند تا بحدیقه بنی النجار درآمدند و متحیر گشتند حسن با حسین گفت ما حیرت زده بجای ماندیم صواب آنست كه هم در اینجا بخسبیم تا صبح دیدار شود پس هر دو تن دست بگردن یكدیگر كرده بخفتند.

از آن سوی چون رسول خدا صلی الله علیه و آله بیدار شد در طلب حسنین علیهماالسلام بسرای



[ صفحه 150]



فاطمه آمد و هیچیك را نیافت پس بر سر پای ایستاد «و هو یقول الهی و سیدی و مولای هذان شبلای خرجا من المخمصة و المجاعة اللهم أنت وكیلی علیهما» عرض كرد ای پروردگار من ای سید و مولای من حسن و حسین فرزندان من اند كه گرسنه بیرون شدند ای خداوند من؛ تو وكیل منی بر ایشان. این وقت نوری ساطع شد از پیش روی رسول خدا و آن حضرت در ظل آن نور بحدیقه بنی النجار آمد این وقت سحاب متراكم بود و به شدت باریدن داشت رسول خدای صلی الله علیه و آله نگران شد حسن و حسین علیهماالسلام را دست در گردن خفته دید و ابر را نظاره كرد كه از فراز سر ایشان مانند طبقی منقشع شده چنان كه قطره ی از باران بر ایشان چكیدن نداشت و ماری عظیم كه تنش از مویهای درشت نیستانی می نمود و او را دو بال بود یكی را بر فراز سر حسن و آن دیگر را بر فراز سر حسین گسترده می داشت رسول خدای چون این بدید تنحنحی فرمود آن مار برخاست و بیك سوی شد «و هی تقول اللهم انی اشهدك و اشهد ملائكتك ان هدین شبلا نبیك قد حفظتهما علیه و دفعتهما الیه سالمین صحیحین» آن مار بزبان آمد و عرض كرد ای خدای من همانا ترا شاهد می گیریم و فریشتگان تو را به شهادت می خوانم كه شیر بچگان پیغمبر تو را حفظ و حراست نمودم و ایشان را صحیح و سالم با پیغمبر تو سپردم رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود ای مار تو كیستی و از كجائی؟ عرض كرد از جانب جن به سوی تو به رسالت آمده ام فرمود از كدام قبیله ی عرض كرد از جن نصیبین همانا جماعتی از بنی ملیح آیاتی از آیات قرآن را فراموش كردند لاجرم مرا به سوی تو داشتند تا آنچه فراموش شده فراگیرم و بسوی ایشان بازشوم چون بدین موضع رسیدم شنیدم كه یكی ندا در داد كه «أیتها الحیة هذان شبلا رسول الله فاحفظهما من العاهات و الآفات و من طوارق اللیل و النهار» یعنی ای مار حسن و حسین علیهماالسلام شیر بچگان رسول خدای اند حفظ كن ایشان را از آفتاب و حوادث لیل و نهار پس ایشان را حراست كردم و به سلامت با تو سپردم آنگاه رسول خدا آنچه از قرآن فراموش كرده بودند تلقین فرمود و جنی را رخصت مراجعت داد. حسن را بر شانه راست و حسین را بر شانه چپ سوار



[ صفحه 151]



كرد و بازشتافت در عرض راه علی علیه السلام فرارسید و بعضی از اصحاب عرض كردند بأبی انت و امی یكی را با ما گذار تا حمل شما سبك باشد فرمود دست بازدارید خداوند سخن شما را شنید و مقام شما را دانست، آنگاه با حسن علیه السلام فرمود رضا می دهی كه بر دوش پدر خود علی سوار شوی عرض كرد سوگند به خدا كه دوش تو را از دوش پدر خود دوستر دارم آنگاه با حسین فرمود تو اگر خواهی بر دوش پدر باش عرض كرد من نیز همان گویم كه برادرم حسن گفت.

بالجمله رسول خدای صلی الله علیه و آله هر دو تن را بدر سرای فاطمه آورد و فاطمه خرمائی چند كه از بهر ایشان ذخیره كرده بود بدیشان داد تا بخوردند و سیر شدند و شاد گشتند رسول خدای فرمود اكنون برخیزید و كشتی بگیرید! پس برخاستند و یكدیگر را فروگرفتند این وقت كه فاطمه از بهر كاری بیرون شده بود برسید و نگریست كه رسول خدا می فرماید «ایهن یا حسن شد علی الحسین فاصرعه» یعنی ای حسن حمله كن و زیادت در كار میجوی و حسین را بیفكن فاطمه علیهاالسلام چون این كلمات بشنید عرض كرد ای پدر «اتشجع الكبیر علی الصغیر» آیا بزرگتر را بر كوچكتر تشجیع می فرمائی و دلیر می كنی «فقال لها یا بنیة اما ترضین ان اقول انا یا حسن شد علی الحسین فاصرعه و هذا حبیبی جبرئیل یقول یا حسین شد علی الحسین فاصرعه» رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود ای دختر من آیا رضا نیستی كه من حسن را دلیر كنم بر حسین و بگویم او را بیفكن و حال آن كه دوست من جبرئیل بهمین كلمات حسین را بر حسن تشجیع می كند و فرمان می دهد كه او را بیفكن.

و دیگر در كتاب كامل الزیاره از ابوجعفر علیه السلام مرویست كه فرمود «قال رسول الله من اراد ان یتمسك بعروة الله الوثقی التی قال الله عزوجل فی كتابه فلیتوال علی بن ابیطالب و الحسن و الحسین فان الله تبارك و تعالی یحبهما من فوق عرشه» یعنی رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: كسی كه بخواهد متمسك شود بعروة الوثقائی كه خداوند در قرآن كریم یاد كرده آنجا كه می فرماید: «لا اكراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی فمن یكفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسك



[ صفحه 152]



بالعروة الوثقی لا انفصام لها و الله سمیع علیم [1] » واجب می كند كه تولا جوید به علی بن ابیطالب علیه السلام و حسن و حسین علیهماالسلام زیرا كه خداوند از فراز عرش خویش حسن و حسین را دوست می دارد و نیز این حدیث از رسول خداست كه فرمود «قرة عینی النساء و ریحانتی الحسن و الحسین».

و دیگر در كتاب ارشاد این حدیث بدین گونه مسطور است «قال رسول الله صلی الله علیه و آله ان الحسن و الحسین شنفا العرش و ان الجنة قالت یا رب اسكنتنی الضعفاء و المساكین فقال لها الله تعالی الاترضین أنی زینت اركانك بالحسن و الحسین قال فماست كما تمیس العروس فرحا» یعنی رسول خدا فرمود صلی الله علیه و آله حسن و حسین علیهماالسلام دو گوشوار عرش اند همانا بهشت عرض كرد ای پروردگار من ضعیفان و مسكینان را در من جای می دهی؟ خداوند او را مخاب داشت كه آیا رضا نمی دهی كه اركان تو را با حسن و حسین زینت كنم این وقت بهشت بر خود ببالید و متبختر شد چنانكه عروش شادمانه تبختر كند.

و دیگر در كشف الغمه مسطور است كه رسول خدای صلی الله علیه و آله مریض شد و جبرئیل طبقی از نار و انگور بنزد آن حضرت حاضر ساخت و رسول خدای مقداری بخورد و آن نار و انگور خدای را تسبیح گفتند آنگاه حسن و حسین علیهماالسلام درآمدند و لختی بخوردند و آن نار و انگور تسبیح نمودند از پس ایشان امیرالمؤمنین علی علیه السلام درآمد هم از آن نار و انگور بخورد و بانك تسبیح و تهلیل از نار و انگور برآمد این وقت مردی از اصحاب برسید و مقداری بخورد و از آن انگور و نار بانگ تسبیح و تهلیل برنخاست «فقال جبرئیل انما یا كل هذا نبی او وصی او ولد نبی» جبرئیل گفت این قضیت خاص پیغمبر است یا وصی پیغمبر یا فرزندان پیغمبر.

و دیگر ابوعبدالله مفید نیشابوری در كتاب امالی خود آورده كه حضرت رضا علیه السلام حدیث می كند عید نزدیك شد و حسن و حسین را جامه در خور عید نبود نزدیك مادر شدند و گفتند اطفال مدینه را در روز عید جامهای نیكوست چیست كه ما را زینت



[ صفحه 153]



نمی كنی فاطمه علیهاالسلام فرمود جامهای شما در نزد خیاط است و هنگام حاجت حاضر خواهد ساخت.

این ببود تا شب عید برسید حسنین علیهماالسلام به نزدیك مادر آمدند و آن سخن اعادت كردند فاطمه بر ایشان رقت كرد و بگریست و هم چنان جواب بازداد كه لباس شما در نزد خیاط است و ایشان را ساكت فرمود چون شب تاریك شد ناگاه بانگ سندان از در برخاست فاطمه فرمود كیستی «قال یا بنت رسول الله أنا الخیاط جئت بالثیاب» عرض كرد ای دختر رسول خدا من خیاطم و لباس عید آورده ام فاطمه در بگشود مردی با جامه عید درآمد «قالت فاطمة و الله لم ار رجلا اهیب سیمة منه» فاطمه فرمود سوگند با خدای هرگز مردی مهیب تر از وی ندیدم بالجمله رزمه سر بسته ی به فاطمه داد و آن حضرت مراجعت فرمود و سر آن رزمه بگشود در میانش دو پیراهن و دو دراعه و دو سراویل و دو ردا و دو عمامه و دو موزه سیاه بود و آن موزه ها از دنبال حمرتی داشت.

پس فاطمه حسنین علیهماالسلام را از خواب برانگیخت و آن جامها را بدیشان درپوشانید و این وقت رسول خدای صلی الله علیه و آله درآمد و ایشان را در لباس زیبا نگریست هر دو تن را برگرفت و ببوسید و با فاطمه فرمود خیاط را دیدار كردی عرض كرد بلی یا رسول الله برسید و آن لباسها كه ایفاد فرمودی برسانید «قال یا بنیة ما هو خیاط انما هو رضوان خازن الجنة» ای دختر من آن مرد خیاط نبود او رضوان بهشت و خزینه دار جنت بود فاطمه عرض كرد یا رسول الله كدام كس تو را آگهی داد فرمود تا او بنزد من نیامد و مرا آگهی نداد بسوی آسمان عروج نكرد.

و دیگر از حس بصری و ام سلمه حدیث كرده اند كه حسن و حسین علیهماالسلام بر رسول خدا درآمدند و این وقت جبرئیل در خدمت رسول خدا حاضر بود ایشان او را دحیه ی كلبی دانستند و بر گرد او برمی آمدند و جبرئیل دست فرابرد چنان نمود كه چیزی فراگرفت پس سیبی و بهی و ناری بدست كرد و به دست حسنین داد و ایشان به نزد پیغبر آوردند آن حضرت گرفت و ببوئید و بازداد و فرمود به نزدیك



[ صفحه 154]



مادر برید و اگر نخست به نزد پدر شوید نیكوتر باشد و ایشان بر حسب فرمان كار كردند و از آن میوه ها نخوردند تا گاهی كه رسول خدا حاضر شد این هنگام بخوردند لكن هر وقت می خوردند دیگر باره بجای خود می آمد و همچنان بر جای بود حسین علیه السلام می فرماید كه بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله آن میوه ها نیز بر جای بود چون فاطمه جهان را وداع گفت نار مفقود شد و سیب و بهی بجای بود و آنگاه كه امیرالمؤمنین علیه السلام شهید شد بهی نیز رفت و سیب از بهر حسن باقی بود و بعد از حسن همچنان آن سیب بود و آنگاه كه آب بر روی من بستند و تشنه شدم آن سیب را می بوئیدم و سورت تشنگی را به بوی سیب می شكستم و چون عطش غلبه كرد آن سیب را بدندان بگزیدم و یقین من بر مرگ استوار شد، علی بن الحسین علیهماالسلام می فرماید این كلمات را از پدر شنیدم یك ساعت قبل از شهادت او و بعد از آن حضرت بوی آن سیب بپائید لكن سیب مفقود گشت و چون به زیارت قبر پدر حاضر شدم استشمام بوی آن سیب همی كردم و از خاصان شیعیان ما آن كس كه به زیارت آن قبر حاضر شود هنگام سحر استشمام آن بوی تواند كرد.

و دیگر در كتاب امالی ابوالفتح حفار بن عباس و ابورافع حدیث كرده اند كه در [خدمت] حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته بودیم كه جبرئیل فرود شد و با او جامی از بلور احمر آكنده از مشك و عنبر بود «فقال له السلام علیك ان الله یقرء علیك السلام ویحیك بهذه التحیة و یامرك ان تحیی بها علیا و ولدیه» درود فرستاد بر رسول خدا و عرض كرد كه خداوند تو را تحیت می فرماید باین تحیت و امر می فرماید تو را كه تحیت فرمائی باین تحیت علی و فرزندان او را چون آن جام را بدست رسول خدای صلی الله علیه و آله داد سه كرت از آن جام بانك تهلیل و سه كرت بانك تكبیر برخاست آنگاه به زبان فصیح گفت «بسم الله الرحمن الرحیم طه ما انزلنا علیك القرآن لتشقی [2] » پس رسول خدا صلی الله علیه و آله آن جام را ببوئید و بدست علی مرتضی علیه السلام داد در دست علی گفت «بسم الله الرحمن الرحیم انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزكوة و هم راكعون [3] »



[ صفحه 155]



پس علی آن جام را ببوئید و بدست حسن علیه السلام داد هم در دست حسن گفت «بسم الله الرحمن الرحیم عم یتسائلون عن النباء العظیم [4] » همچنان حسن ببوئید و بدست حسین علیه السلام داد در دست حسین گفت «بسم الله الرحمن الرحیم قل لا اسئلكم علیه اجرا الا المودة فی القربی و من یقترف حسنة نزد له فیها حسنا ان الله غفور شكور [5] » آنگاه آن جام بدست رسول خدای صلی الله علیه و آله فرارسید دیگر باره در دست آن حضرت گفت «بسم الله الرحمن الرحیم نور السموات و الأرض [6] » راوی گوید ندانستم از آن پس آن جام بجانب آسمان صعود كرد یا به زمین فرود شد.

و دیگر در كتاب معالم مسطور است كه فریشته ی بصورت طیری از آسمان فرود شد و بر دست رسول خدای صلی الله علیه و آله نشست و سلام داد او را به نبوت و بر دست علی علیه السلام نشست و سلام داد بوصیت و بر دست حسن و حسین علیهماالسلام نشست و سلام داد ایشان را به خلافت «فقال رسول الله لم لم تقعد علی ید فلان فقال انما لا اقعد فی ارض عصی علیها الله فكیف اقعد علی ید عصت الله» یعنی رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود چرا بر دست فلان نشیمن نساختی عرض كرد من بر زمینی كه خدای را عصیان كرده باشد نشیمن نكنم چگونه بر دستی نشیمن كنم كه خدای را عصیان كرده باشد.

و دیگر در مناقب ابن شهرآشوب سند بموسی بن جفعر علیهماالسلام منتهی می شود در تفسیر این سوره ی مباركه «و التین و الزیتون» قال الحسن و الحسین «و طور سینین» قال علی ابن ابیطالب «و هذا البلد الامین» قال محمد قال «لقد خقنا الانسان فی أحسن تقویم» قال الاول یعنی ابوبكر «ثم رددناه اسفل سافلین» ببغضه امیرالمؤمنین.

یعنی از پس آن نیكوئی آن كس كه علی را دشمن داشت خداوندش باسفل سافلین انداخت «الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات علی بن ابیطالب» باین معنی این آیت مبارك در حق علی علیه السلام فرود شد «فلهم اجر غیر ممنون فما یكذبك بعد بالدین» یا محمد ولایة علی ابن ابیطالب «الیس الله باحكم الحاكمین».



[ صفحه 156]



و نیز در مناقب مسطور است «و اجتمع اهل القبلة علی ان النبی صلی الله علیه و آله قال الحسن و الحسین امامان قاما اوقعدا» یعنی علمای عامه و خاصه متفق اند كه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود حسن و حسین دو امام اند چه ایستاده و چه نشسته باشند و از كثرت فضیلت حسنین و محبت رسول خدا با ایشان ركعات چهارگانه نوافل مغرب را دو ركعت در ولادت حسن و دو ركعت در ولادت حسین مقرر داشت.

و دیگر در كتاب ارشاد و جامع ترمدی و ابانه عكبری و كتاب شرف النبی و روضه و اعلام از انس بن مالك و ابوجحیفه حدیث می كنند كه حسین علیه السلام از سینه تا فرق سر با رسول خدای صلی الله علیه و آله شبیه بود و حسن علیه السلام از سینه تا پای با پیغمبر شبیه بود. و دیگر سند باسحاق بن سلیمان منتهی می شود كه از پدرش روایت می كند كه با جماعتی در مجلس هرون الرشید بودیم سخن از امیرالمؤمنین علیه السلام بمیان آمد هرون گفت جماعتی از عوام گمان می كنند كه من علی علیه السلام و فرزندان او را دشمن می دارم لا والله چنین نیست بلكه اولاد ایشان ما را می گمارند بخونخواهی حسین علیه السلام در سهل و صعب زمین آنگاه با ما در می آیند و خروج می كنند و حسد می برند همانا پدرم مهدی از ابی جعفر منصور از محمد بن علی بن عبدالله بن عباس مرا حدیث كرد كه ابن عباس گفت كه در خدمت رسول خدای صلی الله علیه و آله بودیم ناگاه فاطمه علیهاالسلام درآمد و می گریست پیغمبر فرمود ای فاطمه این گریستن از بهر چیست عرض كرد یا رسول الله حسن و حسین از خانه بیرون شدند و نمی دانم به كجا رفته اند «فقال النبی صلی الله علیه و آله لا تبكین فداك ابوك فان الله عزوجل خلقهما و هو ارحم بهما اللهم ان كانا اخذا فی بر فاحفظهما و ان كانا اخذا فی بحر فسلمهما» پیغمبر فرمود گریه مكن پدرت فدای تو شود همانا خداوند آفریده است ایشان را و مهربان تر است ایشان را آنگاه عرض كرد ای پروردگار من اگر فرزندان من طریق بیابان پیش داشتند حفظ فرمای ایشان را و اگر راه دریا سپردند بار خدایا سالم بدار ایشان را.

«فهبط جبرئیل فقال یا احمد لا تغتم و لا تحزن هما فاضلان فی الدنیا و الآخرة.



[ صفحه 157]



و ابوهما خیر منهما و هما فی حظیرة بنی النجار نائمین و قد و كل الله بهما ملكا عظیما یحفظهما» یعنی جگبرئیل فرود شد و گفت ای احمد غمین و حزین مباش ایشان در دنیا و عقبی فاضل اند و پدر ایشان علی علیه السلام بهتر از ایشان است هم اكنون در حظیره ی بنی نجار خفته اند و خداوند فریشته ی عظیم بحفظ و حراست ایشان گماشته است ابن عباس گوید این وقت رسول خدای صلی الله علیه و آله برخاست و با گروهی در خدمت او به حظیره ی بنی نجار آمدیم حسن و حسین علیهماالسلام دست در گردن بخفته بودند و فریشته خداوند با یكبال خویش ایشان را پوشیده می داشت این وقت رسول خدا حسن را برگرفت و حسین را آن فریشته حمل داد و همكنان چنان می نگریستند كه هر دو تن را پیغمبر حمل می دهد ابوبكر و ابوایوب انصاری عرض كردند یا رسول الله یكی از ایشان را با ما سپار فقال دعاهما فانهما فاضلان فی الدنیا و فاضلان فی الآخرة و ابوهما خیر منهما» فرمود بگذارید ایشان را كه ایشان در دنیا و آخرت فاضل اند و پدر ایشان نیكوتر از ایشان است.

آنگاه فرمود سوگند با خدای تشریف می دهم امروز ایشان را چنان چه خداوند تشریف داده و آغاز خطبه فرمود:

فقال: أیها الناس! ألا أخبركم بغیر الناس جدا و جدة؟ قالوا: بلی یا رسول الله! قال الحسن و الحسین جدهما رسول الله وجدتهما خدیجة بنت خویلد.

فرمود: ای مردم می خواهید شما را خبر بدهم از بهترین مردم از جهت جد و جده؟ عرض كردند: آری یا رسول الله فرمود آن حسن و حسین است كه جد ایشان رسول خدا و جده ایشان خدیجه كبری است دیگر باره فرمود:

ألا أخبركم بخیر الناس أبا و أما؟ قالوا: بلی یا رسول الله؟



[ صفحه 158]



قال: الحسن و الحسین أبوهما علی ابن أبیطالب و أمهما فاطمة بنت محمد.

می خواهید آگاهی دهم شما را از بهترین خلق از جهت پدر و مادر عرض كردند آری فرمود اینك حسن و حسین است كه پدر ایشان علی بن ابیطالب و مادر ایشان فاطمه دختر پیغمبر شما است آنگاه فرمود:

ألا أخبركم أیها الناس بخیر الناس عما و عمة؟ قالوا: بلی یا رسول الله! قال: الحسن و الحسین عمهما جعفر ابن أبیطالب و عمتهما أم هانی بنت أبیطالب.

فرمود خبر می دهم شما را از بهترین مردم از جهت عم و عمه و او حسن و حسین است عم ایشان جعفر بن ابیطالب و عمه ایشان ام هانی دختر ابیطالب است.

ألا أخبركم أیها الناس بخیر الناس خالا و خالة؟ قالوا: بلی یا رسول الله! قال: الحسن و الحسین خالهما القاسم ابن رسول الله و خالتهما زینب بنت رسول الله.

فرمود ای مردمان می خواهید شما را به نیكوترین مردمان آگهی دهم از جهت خال و خاله عرض كردند بلی یا رسول الله فرمود حسن و حسین خال ایشان قاسم پسر رسول خداست و خاله ایشان زینب دختر رسول خداست آن گاه فرمود:

ألا ان أباهما فی الجنة و أمهما فی الجنة وجدهما فی الجنة وجدتمها فی الجنة و خالهما فی الجنة و خالتهما فی الجنة و عمهما فی الجنة و عمتهما فی الجنة و هما فی الجنة و من أحبهما فی الجنة و من أحب من أحبهما فی الجنة.

و دیگر از ابن عباس مرویست كه گفت «قال رسول الله صلی الله علیه و آله لیلة عرج بی الی



[ صفحه 159]



السماء رایت علی باب الجنة مكتوبا لا اله الا الله محمد رسول الله علی حبیب الله الحسن و الحسین صفوة الله فاطمة امة الله علی باغضیهم لعنة الله» فرمود در شب معراج كه مرا به سوی آسمان عروج دادند بر در بهشت نگاشته دیدم لا اله الله محمد پیغمبر خداست و علی دوست خداست حسن و حسین صفوة الله اند و فاطمه كنیز خداست و بر دشمنان ایشان لعنت باد.

و نیز سند بعمر منتهی می شود كه گفت شنیدم از رسول خدای صلی الله علیه و آله كه فرمود: «ان فاطمة و علیا و الحسن و الحسین فی حظیرة القدس فی قبة بیضاء سقفها عرش الرحمن عزوجل».

و دیگر این حدیث باسامة بن زید منتهی می شود كه گفت رسول خدا صلی الله علیه و آله حسن علیه السلام را بر ران خویش جای داد و حسین علیه السلام را بر ران دیگر و فرمود «اللهم ارحمهما فانی أرحمهما».

و دیگر در تفسیر فرات بن ابراهیم مسطور است كه ابن عباس در تفسیر این آیه مباركه كه می گوید «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله یؤتكم كفلین من رحمته» یعنی حسن و حسین علیهماالسلام «و یجعل لكم نورا تمشون به» یعنی امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب علیه السلام. و نیز سند بجابر انصاری منتهی می شد كه از ابی جعفر علیه السلام روایت می كند «فی قوله تعالی: یؤتكم كفلین من رحمته» یعنی حسن و حسین علیهماالسلام و همچنان از آن حضرت مرویست «قال ما ضر من اكرمه الله ان یكون من شیعتنا ما اصابه فی الدنیا و لو لم یقدر علی شی ء یاكله الا الحشیش» فرمود زیان نمی رساند اگر مصیبتی برسد در دنیا كسی را كه خداوند گرامی داشت به پیروی ما اگر چه قادر نشود به خوردن بر چیزی مگر گیاه زمین.

و دیگر محمد بن احمد بن علی بن شاذان باسناد خود از ابن عباس روایت می كند كه گفت در خدمت رسول خدای بودیم و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام حاضر بودند این وقت جبرئیل علیه السلام فرود شد و سیبی آورد و بدست رسول خدای صلی الله علیه و آله داد و آن حضرت بپذیرفت و به امیرالمؤمنین علی علیه السلام داد علی علیه السلام بگرفت و ببوسید



[ صفحه 160]



و بازداد رسول خدا بگرفت و به دست حسن علیه السلام داد امام حسن نیز بگرفت و ببوسید و بازداد آنگاه به دست حسین علیه السلام داد آن حضرت بگرفت و ببوسید و بازداد رسول خدا بگرفت و كرت دیگر بدست علی داد چون علی علیه السلام خواست دیگر باره بر رسول خدای باز دهد آن سیب بشكافت و دو نیمه شد و نوری از آن ساطع گشت به سوی آسمان دنیا و خطی بدین گونه در دو سطر مكتوب كرد «بسم الله الرحمن الرحیم تحیة من الله تعالی الی آل محمد المصطفی و علی المرتضی و فاطمة الزهراء و الحسن و الحسین سبطی رسول الله و امان لمحبیهما یوم القیامة من النار» یعنی این تحیتی است از خداوند به سوی آل محمد و علی مرتضی و فاطمه و حسن و حسین فرزندان رسول خدا و امانی است از برای دوستان حسن و حسین در روز قیامت از آتش جهنم.

و دیگر ابن شاذان سند بسلمان فارسی می رساند كه گفت به حضرت رسول خدای رفتم و سلام دادم و از آنجا حاضر خدمت فاطمه علیهاالسلام گشتم فرمود ای سلمان حسن و حسین گرسنه اند و می گریند ایشان را با خود برداشته حاضر خدمت رسول خدای صلی الله علیه و آله شو لاجرم ایشان را برگرفتم و به نزد پیغمبر آوردم «قال مالكما یا حسنی قالا نشتهی طعاما یا رسول الله فقال النبی اللهم اطعمهما ثلاثا» رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود چیست شما را ای فرزندان من حسن و حسین! عرض كردند گرسنه ایم و طعام می خواهیم پیغمبر سه كرت فرمود «اللهم أطعمهما» ای خداوند من ایشان را طعام بده سلمان گوید نگران شدم بهی در دست پیغمبر دیدم بصورت سبوئی سفیدتر از برف و شیرین تر از عسل و نرم تر از كف شیر پس پیغمبر با ابهام مبارك آن را مالش داد و دو نیمه ساخت نیمی را به حسن و نیمی را به حسین عطا فرمود و من به دست ایشان نگران بودم و دوست داشتم كه از آن بخورم «قال یا سلمان لعلك تشتهیها قلت نعم یا رسول الله قال یا سلمان هذا طعام من الجنة لا یاكله احد حتی ینجو من الحساب» فرمود ای سلمان دوست می داری كه از این طعام بخوری عرض كردم آری یا رسول الله فرمود ای سلمان این طعام بهشت است هیچ كس از آن نخورد تا در قیامت حساب خویش را نپردازد.



[ صفحه 161]



و دیگر طبرانی سند به سلمان می رساند كه گفت در نزد رسول خدا بودم ناگاه ام ایمن درآمد و عرض كرد یا رسول الله حسن و حسین یاوه گشته اند و اكنون روز به نیمه رسیده و ایشان ناپیدایند رسول خدا فرمود برخیزید و فرزندان مرا بجوئید و روا نشد و اصحاب از قفای او روا نشدند تا بفراز كوه آمدند و حسن و حسین را نگریستند كه بر یكدیگر چفسیده اند و از بهر حراست ایشان یك افعی بردم ایستاده و از دهانش چیزی مانند آتش زبانه می زند رسول خدا بجانب افعی روان شد و او به سوی پیغمبر مخاطبا نگران گشت پس به سرعت به سوراخ خویش دررفت آنگاه رسول خدا حسن و حسین را از یكدیگر جدا كرد و چهره مباركشان را مسح نمود «و قال بابی و امی انتما ما اكرمكما علی الله» فرمود پدرم و مادرم فدای شما باد عظیم بزرگوارید در نزد خداوند و یكی را بر دوش راست و دیگری را بر دوش چپ سوار كرد «قال سلمان طوبا كما نعم المطیة مطیتكما فقال رسول الله و نعم الراكبان هما و ابوهما خیر منهما» سلمان گفت خوشا به حال شما بهترین شترها شتر شما است رسول خدای صلی الله علیه و آله فرمود بهترین سواران ایشانند و پدر ایشان بهتر از ایشانست.

و دیگر از مراسیل این حدیث مرقوم می شود كه حسن و حسین خطی نگاشتند و هر یك بمفاخرت خط خویش را نیكوتر دانست این داوری به حضرت فاطمه علیهاالسلام آوردند آن حضرت مكروه می دانست كه یكی را برنجاند و خط یك تن را از آن یك بهتر خواند فرمود به نزد پدر شوید و از او پرسش كنید به نزدیك امیرالمؤمنین آمدند او نیز هیچ یك را غمنده نخواست و ایشان را به حضرت رسول دلالت فرمود پیغمبر فرمود من حكم نكنم تا گاهی كه جبرئیل فرود شود چون جبرئیل حاضر شد عرض كرد من نیز این حكم را نخواهم كرد مگر اسرافیل بدین حكومت اقدام فرماید اسرافیل گفت من در میان ایشان حكم نكنم الا آن كه از خداوند سؤال كنم چون سؤال كرد خطاب رسید كه من حكم نفرمایم این حكومت با فاطمه است فاطمه فرمود من حكم می كنم و آن حضرت را قلاده بود با فرزندان فرمود من جواهر



[ صفحه 162]



این قلاده را میان شما پراكنده می كنم هر كس از آن جواهر بیشتر با خود مأخوذ می دارد خطش نیكوتر است و جواهر آن قلاده را بپراكند این وقت خداوند جبرئیل را از قائمه ی عرش فروفرستاد تا حفظ تعظیم و تكریم ایشان را آن جواهر را به دو نیم كرد و هر یك نیمی بردند.

و دیگر ركن الائمه عبدالحمید بن میكائیل سند به عایشه می رساند كه گفت روزی رسول خدا سخت گرسنه بود و از مأكولات بر چیزی دست نداشت مرا فرمود ردای مرا حاضر كن تا بسرای فاطمه روم و حسن و حسین علیهماالسلام را دیدار كنم و گرسنگی خود را لختی بشكنم چون بخانه فاطمه آمد فرمود فرزندان من در كجا باشند؟ عرض كرد سخت گرسنه بودن گریان از خانه بیرون شدند پس رسول خدا در طلب ایشان بیرون شد در عرض راه ابودرداء را دیدار كرد فرمود یا عویمر پسرهای مرا دیده باشی عرض كرد در سایه ی دیوار بنی جزعان خفته اند پس پیغمبر به نزد ایشان آمد و هر دو تن را بر سینه ی خود بچفسانید و اشك از رخسار ایشان بسترد، ابودردا عرض كرد اجازت فرمای تا ایشان را بردارم «فقال یا اباالدرداء دعنی امسح الدموع عنهما فوالذی بعثنی بالحق نبیا لو قطر قطرة فی الارض لبقیت المجاعة فی امتی الی یوم القیمة» فرمود ای ابودردا بگذار تا آب دیده ی ایشان را بسترم سوگند به آن كس كه مرا به پیغمبری فرستاد اگر قطره ی از آب دیده ایشان بر زمین افتد تا قیامت بلای گرسنگی از امت من بیرون نشود. پس هر دو تن را برداشت و ایشان می گریستند و نیز رسول خدا می گریست این وقت جبرئیل در رسید «فقال السلام علیك یا محمد رب العزة جل جلاله یقرئك السلام و یقول ما هذا الجزع» عرض كرد یا رسول الله خداوند ترا سلام می رساند و می فرماید این جزع چیست رسول خدا فرمود ای جبرئیل من از در جزع نمی گریم بلكه از ذلت دنیا می گریم «فقال جبرئیل ان الله تعالی یقول ایسرك ان احول احدا ذهبا و لا ینقص لك مما عندی شی ء قال لا قال لان الله تعالی لم یحب الدنیا و لواحبهما لما جعل للكافر أكملها» جبرئیل گفت خداوند تبارك و تعالی می فرماید آیا شاد نمی شوی



[ صفحه 163]



كه كوه احد را از بهر تو زر خالص كنم و از مقام تو چیزی در نزد من كاسته نشود فرمود نخواهم، جبرئیل عرض كرد از بهر چه؟ فرمود از بهر آن كه خداوند دوست نمی دارد دنیا را اگر دوست داشتی از برای كافران بهره نفرمودی.

آنگاه جبرئیل عرض كرد ای محمد آن كاسه بزرگ را كه در میان خانه است طلب فرمای چون حاضر كردند سرشار از ثرید و آكنده از گوشت فراوان بود جبرئیل عرض كرد بخور و فرزندان و اهل بیت خود را بخوران، ابودردا گوید بخوردند و سیر شدند و به سوی من فرستادند تا بخوردیم و سیر شدیم و آن كاسه همچنان از ثرید آكنده بود «قال ما رأیت جفنة اعظم بركة منها» گفت هرگز كاسه با بركت تر از آن ندیدم پس آن كاسه از نزد ایشان مرفوع شد «فقال النبی و الذی بعثنی بالحق لو سكت لتداولها فقراء امتی الی یوم القیامة» پیغمبر فرمود قسم بدان كس كه مرا به حق مبعوث فرمود اگر سخن نكردی تا قیامت این كاسه در میان فقرای امت من بودی و بدان رفع حاجت كردندی.

و دیگر سند به جماعتی از صحابه منتهی می شود گویند رسول خدا به خانه ی فاطمه در آمد «فقال یا فاطمة ان اباك الیوم ضیفك» فرمود ای فرزند امروز پدر تو مهمان تست عرض كرد ای پدر حسن و حسین از من طعام خواستند و دست نیافتم بر چیزی كه ایشان قوت كنند پس رسول خدا بنشست و علی علیه السلام و حسن و حسین علیهماالسلام و فاطمه بنشستند و فاطمه در حیرت بود كه از كجا طعامی بدست كند این وقت رسول خدا به جانب آسمان نگران شد و جبرئیل فرود آمد «و قال یا محمد العلی الأعلی یقرئك السلام و یخصك بالتحیة و الاكرام و یقول لك قل لعلی و فاطمة و الحسن و الحسین ای شی ء تشتهون من فواكه الجنة» جبرئیل گفت ای محمد خداوند تو را سلام می رساند و می فرماید علی و فاطمه و حسن و حسین را بگو از میوه های بهشت چه می خواهید پیغمبر با ایشان فرمود خداوند از گرسنگی شما آگاه است از میوه های بهشت با كدام رغبت دارید ایشان از رسول خدای شرمناك شدند و سخن نكردند.



[ صفحه 164]



حسین علیه السلام گفت ای پدر ای امیرالمؤمنین علیه السلام ای مادر ای سیده نساء العالمین علیهاالسلام ای برادر ای حسن زكی علیه السلام مرا اذن می دهید تا از برای شما یكی از میوه های بهشت را اختیار كنم گفتند ما رضا دادیم به هر چه خواهی از بهر ما اختیار می كن پس روی با پیغمبر كرد «فقال یا رسول الله قل لجبرئیل انا نشتهی رطبا جنیا» عرض كرد یا رسول الله جبرئیل را بگوی ما رطب تازه می خواهیم پیغمبر فرمود خداوند دانا است آنگاه با فاطمه فرمود برخیز و آنچه در خانه بینی به نزد ما حاضر كن پس فاطمه بدرون خانه رفت و طبقی از بلور دید آكنده از رطب تازه چیده و حال آن كه در غیر وقت رسیدن رطب بود و مندیلی از سندس سبز روپوش داشت فاطمه آن طبق را برگرفت و به نزد رسول خدا آمد «فقال النبی یا فاطمة انی لك هذا قالت هومن عندالله ان الله یرزق من یشاء بغیر حساب كما قالت مریم بنت عمران» پیغمبر فرمود ای فاطمه این از كجا خاص تو گشت عرض كرد از نزد خداوند رسید همانا خداوند روزی می دهد هر كه را می خواهد بیرون از حساب همچنان كه مریم دختر عمران گفت.

پس پیغمبر برخاست و آن طبق را برگرفت و در پیش روی خود بنهاد و بنشست و فرمود بسم الله الرحمن الرحیم و یك رطب برگرفت و در دهان حسین علیه السلام گذاشت «فقال هنیئا مریئا لك یا حسین» یعنی ای حسین بر تو گوارا باد آنگاه رطب دیگر برداشت و در دهان حسن گذاشت و فرمود «هنیئا مریئا لك یا حسن» و رطب سیم را در دهان فاطمه نهاد و گفت «هنیئا مریئا لك یا فاطمة» و رطب چهارم را در دهان علی گذاشت و فرمود «هنیئا مریئا لك یا علی» و از آن پس آن دو رطب دیگر با علی خورانید و در هر كرت فرمود «هنیئا مریئا لك یا علی» آن گاه از جای برجست و بایستاد و دیگر باره بنشست و آن رطب را با اهل بیت بخوردند تا همگان سیر شدند و آن طبق به سوی آسمان مرتفع شد.

این وقت فاطمه رعض كرد ای پدر مرا از تو از این برخاستن و نشستن عجب آمد رسول خدا فرمود ای فاطمه گاهی كه رطب در دهان حسین گذاشتم شنیدم كه میكائیل و اسرافیل گفتند «هنیئا مرئیا لك یا حسین» من در تقریر كلمه ی ایشان موافقت



[ صفحه 165]



كردم چون رطب دوم را در دهان حسن گذاشتم هم این دو فریشته این كلمه بگفتند و همچنان من موافقت كردم چون رطب سیم در دهان فاطمه گذاشتم حوران بهشت شادی كنان بر ما مشرف شدند و این كلمه بگفتند من نیز بگفتم چون رطب چهارم را در دهان علی گذاشتم از حضرت خداوند تبارك و تعالی ندا در رسید «هنیئا مریئا لك یا علی» من اقتفا بخداوند جل جلاله نمودم و رطبهای دیگر را كه با علی علیه السلام خورانیدم همچنان این ندا در رسید و من اقتفا كردم پس برخواستم «اجلالا لرب العزة جل جلاله فسمعته یقول یا محمد و عزتی و جلالی لونا ولت علیا من هذه الساعة الی یوم القیمة رطبة رطبة لقلت له هنیئا مریئا لك یا علی بلا انقطاع» یعنی شنیدم ندای خداوند را كه فرمود ای محمد بعزت و جلال خود قسم یاد می كنم اگر تا قیامت از رطب عددی از پس عددی در دهان علی می گذاشتی چون دست بازمی بردی می گفتم «هنیئا مریئا لك یا علی».

و دیگر در بحارالانوار مسطور است كه مردی اعرابی بحضرت رسول آمد و عرض كرد آهو بره صید كرده ام و آورده ام خاص از بهر حسنین رسول خدا بپذیرفت و او را دعای خیر گفت این وقت حسن علیه السلام حاضر بود و آن آهو بره را رغبت فرمود و پیغمبر به او عطا كرد زمانی دیر برنگذشت حسین علیه السلام درآمد و آهو بره را با برادر دید عرض كرد یا جداه آهو بره را با برادر من عطا كردی تا بدان لعب كند مرا نیز آهو بره عطا كن و این سخن را چند كرت همی گفت و پیغمبر خاموش بود و گاهی او را ملاطفت می فرمود باشد كه از طلب آهو بره بگذرد و بر این گونه لختی بگذشت پس حسین علیه السلام آغاز گریستن نمود این هنگام بانگ صیحه از باب مسجد برخاست چون نگران شدند گرگی ماده دیدند كه آهوئی را كوس می زند و با بچه می دواند بدین گونه به حضرت پیغمبر آورد این زمان آهو به سخن آمد و عرض كرد یا رسول الله «قد كانت لی خشفتان احدیهما صادها الصیاد و اتی بها الیك و بقیت لی هذه الاخری و أنابها مسرورة و انی كنت الآن أرضعها فسمعت قائلا یقول اسرعی یا غزالة بخشفتك الی النبی محمد و أوصلیه سریعة



[ صفحه 166]



لأن الحسین واقف بین یدی جده و قدهم ان یبكی و الملائكة بأجمعهم قد رفعوا رؤسهم من صوامع العبادة و لو بكی الحسین لبكت الملائكة المقربون لبكائه و سمعت أیضا قائلا یقول اسرعی یا غزالة قبل جریان الدموع علی خدالحسین فان لم تفعلی سلطت علیك هذه الذئبة تاكلك مع خشفتك فأتیت بخشفتی الیك یا رسول الله و قطعت مسافة بعیدة و لكن طویت لی الارض حتی أتیتك سریعة و أنا أحمد الله ربی علی أن جئتك قبل جریان دموع الحسین علی خده.

یعنی آن آهو عرض كرد از برای من دو بچه بود یكی را صیاد صید كرد و به حضرت تو آورد و دل به آن دیگر خوش داشتم و این وقت او را شیر می دادم ناگاه شنیدم كه گوینده گفت به سرعت این بچه خود را به نزد رسول خدای رسان زیرا كه حسین در پیش روی او قصد گریستن دارد و فریشتگان از معابد خود سرها فراز كردند اگر حسین بگرید فریشته گان بجمله گریان شوند و دیگر باره شنیدم كه گویند گفت هان ای ماده آهو سرعت كن از آن پس كه اشك بر چهره حسین جاری شود و اگر توانی جوئی این گرگ را بر تو مسلط می كنم كه تو را و بچه تو را ماكول سازد لا جرم بچه خود را برداشته به حضرت تو آمدم و راهی دراز در نوشتم لاكن زمین از بهر من پیچیده همی شد اكنون شكر می كنم خدای را كه قبل از ریختن اشك حسین بدین حضرت رسیدم چون سخن بدینجا آورد بانگ تسبیح و تهلیل از اصحاب بالا گرفت و پیغمبر آن آهو را دعای خیر گفت و حسین آهو بره را بگرفت و شاد خاطر به نزد فاطمه علیهاالسلام آمد.

و دیگر از سلمان فارسی مرویست كه وقتی در نزد رسول خدای در غیر وقت انگور خوشه ی انگور «دیدم فقال لی یا سلمان ائتنی بولدی الحسن و الحسین لیاكلا معی من هذا العنب» یعنی رسول خدا فرمود ای سلمان فرزندان من حسن و حسین را حاضر كن تا با من از این انگور بخورند من شباهنگام بسرای فاطمه رفتم ایشان را ندیدم به خانه ام كلثوم شتافتم هم ایشان را نیافتم لاجرم به حضرت رسول آمدم و خبر بازدادم، پیغمبر مضطرب شد و برخاست و گفت «وا ولداه وا قرة عیناه من



[ صفحه 167]



یرشدنی علیهما فله علی الله الجنة».

پس پیغمبر دریغ خورد بر فرزندان خود و فرمود كسی كه مرا دلالت كند بر ایشان بر خداست كه او را جای در بهشت دهد این وقت جبرئیل در رسید و عرض كرد ای محمد این اضطراب چیست فرمود بر فرزندان خود از كید یهود ترسناكم جبرئیل عرض كرد از كید منافقین بیمناك باش كه كید ایشان اشد از كید یهود است و نیز عرض كرد كه حسن و حسین در حدیقه ی ابودحداح بخفته اند.

پس پیغمبر سلمان را برداشته بحدیقه ابودحداح آمد و حسنین را دست در گردن خفته دید و اژدهائی را نگریست كه بسته از ریحان در دهان دارد و به جای بادبیزن با ریحان ایشان را باد می زند چون اژدها پیغمبر را بدید ریحان را از دهان بیفكند و رسول خدای را سلام داد و عرض كرد یا رسول الله من اژدها نیستم بلكه فریشته هستم یك چشم زد از ذكر خدا غافل شدم خداوند مرا مغضوب داشت و مسخ كرد و از آسمان بر زمین افكند سالها می گذرد كه در آرزوی كریمی هستم كه مرا شفاعت كند باشد كه خداوند بر من رحم فرماید و مرا به صورت نخستین بازبرد رسول خدا به نزد حسنین آمد و ایشان را بوسه داد تا بیدار شدند و بر زانوی پیغمبر بنشستند آن حضرت با ایشان فرمود ای فرزندان من این اژدها فریشته ایست از فرشتگان كروبی از ذكر خداوند غفلتی كرد و خداوندش بدین صورت برآورد از شما می خواهم او را در حضرت یزدان شفاعت كنید.

پس حسنین علیهماالسلام از جای بجستند و تجدید وضو كردند و دو ركعت نماز بگذاشتند «و قالا اللهم بحق جدنا الجلیل الحبیب محمد المصطفی و بابینا علی المرتضی و بامنا فاطمة الزهراء الا مارددته الی حالته الاولی» عرض كردند پروردگارا سوگند می دهم تو را به حق جد ما محمد مصطفی و به حق پدر ما علی مرتضی و به حق مادر ما فاطمه زهرا مگر این كه این فریشته را به صورت نخستین آری هنوز دعای ایشان به نهایت نشده بود كه جبرئیل با یك فوج فریشته گان از آسمان بزیر آمدند و او را به مغفرت



[ صفحه 168]



خدا و بازآمدن به صورت نخستین بشارت دادند و با خویش به سوی آسمان عروج دادند و خداوند را تسبیح گفتند هم در زمان جبرئیل به حضرت رسول مراجعت كرد و خنده ناك عرض كرد یا رسول الله این فریشته بر فریشتگان هفت آسمان فخر می كند و می گوید كیست مانند من زیرا كه من در امان شفاعت پسران رسول خدا حسن و حسینم.

و دیگر از عروة البارقی مرویست كه در مراجعت سفر مكه معظمه به مدینه آمدم و به مسجد رسول خدای در رفتم و نگریستم كه آن حضرت نشسته و دو كودك كه هنوز سنین عمرشان به ده سال نرسیده در كنار پیغمبرند و پیغمبر گاهی این یك را بوسه می دهد و گاهی آن دیگر را و مردمان می نگرند و خاموش اند من از میان پیش شدم و عرض كردم یا رسول الله ایشان پسران تواند.

فقال: انهما ابنا ابنتی و ابنا أخی و ابنا ابن عمی و أحب الرجال الی و من هو سمعی و بصری و من نفسه نفسی و نفسی نفسه و من أحزن لحزنه و یحزن لحزنی.

فرمود ایشان پسران دختر من و پسران پسر عم من و محبوب ترین مردان به نزد منست و كسی است كه گوش من و چشم منست و كسی كه جان او جان من و جان من جان اوست و كسی است كه محزون می شوم از حزن او و محزون می شود از حزن من عروه عرض كرد یا رسول الله عجب می آید مرا از كردار تو با ایشان و شدت حب تو با ایشان رسول خدا فرمود ای عروه آن شب كه مرا به آسمان بردند و داخل بهشت شدم به پای درختی رسیدم كه سخت عجب آمد مرا از نیكوئی بوی آن جبرئیل گفت عجب مكن از این شجره همانا میوه آن نیكوتر است از رایحه آن و از میوه ی آن لختی بمن داد تا بخوردم و سخت نیكو یافتم پس به شجره دیگر عبور دادم جبرئیل گفت ای محمد از میوه ی این درخت نیز بخور كه شبیه است با آن یك و نیكو



[ صفحه 169]



است از جهت طعم و رایحه و از ثمر آن و رایحه آن مرا بهره مند ساخت و رغبت من از آن نعمت هرگز سستی نپذیرد.

گفتم ای برادر من جبرئیل هرگز از این دو شجره نیكوتر ندیدم گفت می دانی نام این دو شجره چیست گفتم ندانم گفت یكی حسن و آن دیگر حسین آن گاه گفت ای محمد آن گاه كه فرود شدی به زمین خدیجه را طلب فرما در ساعت با او مضاجعت كن تا از رایحه ثمر این دو شجره حامل شود و از وی فاطمه ی زهرا متولد گردد پس او را با برادرت علی تزویج كن تا دو پسر آرد یكی را حسن نام بگذار و آن دیگر را حسین. و آن گاه كه حسن و حسین متولد شدند جبرئیل به نزد من آمد گفتم ای جبرئیل دوست دارم كه از آن دو درخت بهره گیرم گفت یا محمد هر گاه رغبت كنی باكل و رایحه ثمر آن دو درخت حسن و حسین علیهماالسلام را به بوی لاجرم هر گاه رسول خدا مشتاق رایحه ی آن دو شجره می شد حسنین را می بوئید و می بوسید و می فرمود: «صدق اخی جبرئیل ثم یقبل الحسن و الحسین و یقول یا اصحابی انی اودأن اقاسمهما حیاتی لحبی لهما و هما ریحانتای من الدنیا» یعنی می بوسید حسن و حسین را و می فرمود ای اصحاب من دوست دارم كه عمر خود را دو قسمت كنم بر حسن و حسین از برای محبتی كه با ایشان دارم و ایشان دو ریحانه منند از دنیا. عروه سخت شگفتی گرفت از محبت رسول خدا و از صفت كردن رسول خدا حسن و حسین را.

و دیگر ابن شهرآشوب در مناقب خویش حدیث می كند كه مردی در زمان رسول خدا گناهی كرد و از بیم پنهان شد تا گاهی كه حسن و حسین را در كوی تنها یافت ایشان را برگرفت و بر دوش خود سوار كرد و به حضرت رسول آورد «فقال یا رسول الله انی مستجیر بالله و بهما» عرض كرد ای رسول خدا من پناهنده ام به خدا و به حسن و حسین از این گناه كه كرده ام رسول خدا چنان بخندید كه دست به دهان مبارك گذاشت و او را فرمود «اذهب فانت طلیق» یعنی برو كه آزادی و حسنین را فرمود شفاعت كنید او را پس این آیت مبارك فرود شد «و لو انهم اذ ظلموا



[ صفحه 170]



انفسهم جاؤك فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجد والله توابا رحیما [7] یعنی اگر این منافقان گاهی كه ستم كردند بر خویش در حضرت تو حاضر شدند و از خدای طلب آمرزش كردند و تو خواستار شدی آمرزش ایشان را هر آینه خدای را پذیرنده توبت و انابت و مهربان یافتند.

و دیگر در بحارالانوار و مناقب ابن شهرآشوب مسطور است كه مردی اعرابی از عبدالله بن زبیر و عمرو بن عثمان از مسئله ی پرسش كرد ایشان چون ندانستند پاسح او را به یكدیگر حوالت می فرمودند اعرابی آزرده خاطر گشت «فقال اتقیا الله فانی اتیتكما مسترشدا أموا كلة فی الدین» گفت از خدای بترسید من به نزدیك شما آمدم تا مرا ارشاد كنید و شما جواب مسئلت مرا با یكدیگر حوالت می نمائید؟ گفتند از حسن و حسین پرسش كن پس به نزد حسنین علیهماالسلام آمد و استفتای خویش را پاسخ گرفت و این شعر در ثنای ایشان بگفت:

جعل الله حر وجهیكما نعلین سبتا یطاهما الحسنان

و دیگر در خبر است كه مردی بر ذمت نهاد كه هر دو پای مردی را كه افضل قریش باشد تدهین كند گفتند امروز افضل قریش مخرمه است پس قاروره دهن را برداشت و به نزد محرمه آمد و مسئلت خویش را بازنمود مخرمه هر دو پای خویش را بكشید تا با روغن طلی كند مسور پسر مخرمه حاضر بود گفت ای مرد خرافت شیخوخیت پدر مرا دریافته است او را در جاهلیت سری و سروری بود امروز آن روزگار سپری شد و او را به نزدیك حسن و حسین فرستاد «و قال ادهن بها ارجلهما فهما افضل الناس و اكرمهم الیوم» گفت امروز افضل ناس حسن و حسین است به نزد ایشان رو و پای ایشان را تدهین كن.

و دیگر در خبر است كه ابن عباس وقتی هنگام سوار شدن ركاب حسنین را گرفت مدرك بن ابی زیاد گفت یا ابن عباس تو بسال از ایشان افزونی واجب نمی كند كه ركاب ایشان گیری «فقال یا لكع و ما تدری هذین هذان ابنا رسول.



[ صفحه 171]



الله اولیس مما انعم الله علی به ان امسك لهما و اسوی علیهما» فرمود ای مرد فرومایه نمی دانی ایشان كیستند ایشان پسران رسول خدای اند آیا نیست بر من در ازای نعمتی كه خداوند مرا داده ركاب ایشان را بگیرم و ایشان را نیكوتر بر اسب بنشانم.

و دیگر در عیون المحاسن مسطور است كه حسن و حسین بر شیخی عبور دادند كه وضو می ساخت نگران شدند كه وضوی او ناتندرست است روا ندیدند كه او را در تعلیم این امر مورد شناعتی و خجالتی دارند در كار وضو سخن در انداختند و آغاز مناقشت و منازعت ساختند پس به نزدیك شیخ آمدند و گفتند یا شیخ ماهر دو تن به نزد تو بكار وضو می پردازیم تو نگران باش كه وضوی كدام یك به صحت مقرون است و هر یك جداگانه وضو ساختند و گفتند یا شیخ اكنون بگوی تا وضوی كدام یك نیكو است شیخ گفت وضوی شما هر دو تن قرین صواب و صحت است لكن وضوی این پیر جهل نا تندرست است اكنون تعلیم گرفت از شما و تائب شد به دست شما به بركت شما و شفقت شما بر امت جد شما. در خبر است كه حسین عظمت حسن را در نزد او سخن نمی كرد و محمد بن حنفیه حشمت حسین را در نزد او تكلم نمی فرمود.

و دیگر در تاریخ بلاذری مسطور است كه رسول خدا عزم سرای فاطمه كرده او را از پس در ایستاده دید فرمود ای محبوبه من تو را چه رسیده عرض كرد پسرهای تو صبحگاه بیرون شدند و تاكنون از ایشان خبری ندارم رسول خدا بر اثر ایشان روان شد و هر دو تن را در كهف جبل خفته یافت و نگریست ماری را كه بر گردن طوقی داشت بر سر ایشان خفته است پیغمبر سنگی برداشت و بدو پرانید «فقالت السلام علیك یا رسول الله و الله ما نمت عند راسهما الا حراسة لهما» آن مار به سخن آمد و عرض كرد ای پیغمبر خدا سوگند با خدای من بر فراز سر ایشان نخفتم مگر از بهر حراست ایشان پس پیغمبر او را دعای خیر گفت و حسنین را بر دوش راست و چپ سوار كرد این وقت جبرئیل فرود شد و حسین را بر دوش خویش حمل داد از آن پس ایشان مفاخرت می فرمودند «فیقول الحسن حملنی خیر



[ صفحه 172]



اهل الارض و یقول الحسین حملنی خیر اهل السماء» حسن می فرمود مرا بهترین اهل زمین حمل داد و حسین می فرمود مرا بهترین اهل آسمان بر دوش كشید.


[1] سوره ي بقره آيه ي: 256.

[2] سوره طه آيه 1 و 2.

[3] سوره مائده آيه 65.

[4] سوره نبا آيه 1 و 2.

[5] سوره شوري آيه 23.

[6] سوره نور آيه 35.

[7] سوره نساء آيه 63.